گيلهوا با حضور بازيگران چهره و موضوع جذابش ميتوانست به مراتب بهتر از اين چيزي که ديدهايم باشد، اما در کمال تعجب بهراحتي از اهميت اين ظرفيت عبور شده و توجه کمي به آن شده است. سريال گيلهوا پس از حرف و حديثهاي فراوان بالاخره از سهشنبه هفته گذشته روي آنتن شبکه سوم سيما رفت. مجموعه تلويزيونياي که قرار بود بعد از عيد فطر سالجاري يعني 18 خرداد پخش شود، اما با تصميم مديران شبکه سه، پنجماه بعد پخش شد. زماني که قرار بود اين سريال پخش شود تمام قسمتهاي آن آماده بوده و مشکل فني شامل حالش نميشده است. مهمترين اتفاقي که در اين مدت افتاد و در پخش سريال وقفه ايجاد کرد، حاشيههاي ستاره اسکندري بود. با همه مخالفتها اين سريال هفت قسمتي پخش شد، اما اين همه ماجرا نيست. موضوع ورود انگليسيها، قحطي در ايران صد سال گذشته و حضور ميرزاکوچکخان و يک داستان عاشقانه قرار است در اين هفت قسمت روايت شود. اتفاقا مشکل از همينجا شروع ميشود. يعني جايي که در يک پيکان، 10 نفر را سوار ميکنند. شايد ايراد اصلي متوجه راننده يا سازنده ماشين نباشد، اما بايد پرسيد که در چنين ظرفيت پاييني چرا اين حجم از اتفاقات و وقايع گنجانده شده است.

گيلهوا با حضور بازيگران چهره و موضوع جذابش ميتوانست به مراتب بهتر از اين چيزي که ديدهايم باشد، اما در کمال تعجب بهراحتي از اهميت اين ظرفيت عبور شده و توجه کمي به آن شده است. در نمونههاي مشابهي که در ديگر کشورها درباره ظلم به کشورشان ديدهايم، شاهد يک اثر قوي، همراه با دکوري عظيم و بودجه بسيار هستيم. اگر اين آثار سينمايي باشد شاهد حمايت دولتها از آن هستيم و اگر سريال هم باشد جذابيت بصري و کشش قصه و فيلمنامه باعث پيگيري مخاطبان ميشود. دردهاي مردم و شرايط آن دوره آنطور که در اسناد و کتابها آمده، به تصوير کشيده نشده است و خبري از جزئيات و عمق در موضوع قحطي و ورود نيروهاي بيگانه نيستيم. فارغ از اينکه چقدر اين قياس درست است، اما اگر سريال«روزگار قريب» را در بحث نمايش فقر، بيماري و کمبود امکانات يک نمونه موفق بدانيم، گيلهوا بيشتر به نمونه ضعيفي مانند «يتيم خانه ايران» نزديک است. سپردن يک مينيسريال به دست کارگرداني جوان، قطعا اتفاق مبارک و درستي است، اما نبود امکانات و حمايتهاي لازم به خروجي کار لطمه زده است. بازيگران مطرحي حاضر شدهاند با نخستين اثر تلويزيوني اين کارگردان همکاري کنند. از بهروز شعيبي که خودش کارگردان است تا حميدرضا پگاه و اميرحسين صديق.
|